سرویس سیاسی بی باک؛ بخش نیروهای مسلح:
کارشناسان مسائل نظامی رژیم صهیونیستی اعتراف کردهاند رژیم صهیونیستی فاقد ظرفیتها و زیرساختهای لازم برای استفاده از بمبهای آمریکایی موسوم به «سنگرشکن» علیه تأسیسات هستهای ایران است.
یک افسربلندپایه رژیم صهیونیستی به این رسانه گفت: «این ایده، برای اسرائیل نامربوط است. این بمب در حد منابع ما نیست و ارزش اینکه ما برای آن منابع، پول و تلاش صرف کنیم را ندارد.»
دیگر کارشناسان نظامی رژیم صهیونیستی و مقامات ارشد این رژیم نیز به این موضوع به دیده تردید مینگرند.
آنها خاطرنشان میکنند اسرائیل بمبافکنهای سنگین مانند «بی- 2» یا «بی-53» برای پرتاب بمب سنگرشکن 15 تنی موسوم به «نفوذگر مهمات انبوه» یا MOP را در اختیار ندارد. ضمن اینکه، تنها باند پایگاه هوایی «نواتیم»، قابلیت ارتقاء برای انجام پروازهای این بمبافکنها را دارد.
کارشناسان اسرائیلی به علاوه هشدار میدهند استفاده از این بمبها مستلزم سرمایهگذاریهایی برای توسعه زیرساختهای مرتبط، اعم از آموزش، تأسیسات، سامانههای مکانیکی و کارشناسان در زمینه استفاده از این سلاحها است. به گفته آنها، اسرائیل سال گذشته در آستانه خرید هواگردهای دو ملخه «وی-22 آسپری» بود، اما پس از برآورد تمامی هزینهها قرارداد 800 میلیون دلاری خرید آن را معوق کرد.
در آمریکا، منتقدان توافق هستهای ایران و گروه 1+5 که عمدتاً جمهوریخواه، یعنی از حزب رقیب رئیسجمهور هستند میگویند ایده تحویل بمبهای سنگرشکن به اسرائیل تنها وعدهای برای خواستنی کردن توافق با ایران است که ریشهای در واقعیت ندارد.
یک مقام ارشد در یکی از سازمانهای آمریکایی حامی رژیم صهیونیستی میگوید: «هیچ مدرکی در این باره که آمریکا بمبهای سنگرشکن را تحویل میدهد وجود ندارد. اگر آمریکا آنها را تحویل بدهد، مدرکی وجود ندارد که اسرائیل بتواند از آن استفاده کند. اگر اسرائیلیها بتوانند استفاده کنند، مدرکی وجود ندارد که نشان دهد آنها با توجه به سایر محدودیتهای لوجستیکی، تمایلی به انجام این کار داشته باشند.»
به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری دانشجو، روزنامه کیهان از حاشیه دیدار جمعی از جانبازان دفاع مقدس با رهبر انقلاب نوشت:
آمدنِ آقا نزدیک است که یکی از خوشسخنهای جانباز بهجا میگوید: «سلامتی بزرگ جانبازِ انقلاب صلوات.»
آقا نزدیکِ ۱۰:۳۵ واردِ حسینیه میشوند؛ شعارها مخلوط است و قوام نمیگیرد و
کلام روی صورتِ خیلیها جایش را به اشک میدهد. آقا میروند سراغِ اوّلین
تخت که جانبازِ ۷۰درصد نخاعِ گردنی است از اردبیل. دستاری که ۲۸ سال است
گردنی شده و هنوز لبخند به لب دارد و بشّاش است. چشمانش از دیدنِ آقا
میدرخشد و صورتش همه رضایت و شادی است.
آقا به جانباز بعدی میگویند: پاتون قطع شده؟
جانباز میگوید: ارزشی نداشت!
بیشتر جانبازها، چفیه را گرفتند و آقا دقّت دارند که بلافاصله روی
شانهشان چفیه گذاشته شود. جانبازها هم از همان چفیه روی شانه میخواهند.
جانباز دیگری از بیسعادتیاش میگوید که بعدِ این همه سال تازه توانسته
آقا را ببیند. آقا هم میگویند که «این بیسعادتی» ایشان است که بعد این
همه سال تازه توانسته این جانباز را زیارت کند.
آقا به جانباز بعدی که نمیتواند حرف بزند و در رنج است میرسند. حالِ
جانباز و نگاهش کنترل ندارد، با حرکتِ دست و صورت و چشمان و دهانی که یک
دنیا حرف داردشیون میکنند؛ دلِ سنگ آب میشود. آقا امید میدهند که
انشاءالله فردای قیامت به زبان فصیحی صحبت میکنند و آرزو میکنند که با
همان زبان برای ما هم دعا کند.
جانباز بعدی هم شرحِ جذّابی دارد و میگوید شهید هم شده است! میگوید حتّی
۴۸ساعت هم داخلِ سردخانه خوابیده و جز زبان و گوش چپش، همه بدنش پر از ترکش
شده است. اراکی است؛ از هزاوه. به آقا اشاره میکند: «ما از هزاوه هستیم.
همان جایی که جدِّ مبارک شما هستند». شیوا صحبت میکند: «۶۵ بار جرّاحی
شدهام». آقا از عدد ۶۵ متعجّب میشوند. میگوید در آلمان جرّاحی شده و
برای آلمانیها سؤال بود که چرا ما میجنگیم. خاطرهای هم از یکی از
سفرهایش به آلمان دارد:
وقتی وارد آلمان شدیم، گفتند شما که نمیتونستید چرا به عراق حمله کردید... من هم گفتم ما حمله نکردیم...
آقا حرفش را قطع میکنند: میخواستید بگید میتونیم خوبم میتونیم!
همه میخندند.
او توضیح داد که آلمانیها وقتی دیدند روی ترکشی که از بدنم در آوردند
نوشته «آلمان»، دیگر سؤال نپرسیدند و فهمیدند که آنها جنگطلب و حامی ظالم
هستند نه ما. آقا از بیان این خاطره خیلی خوشحال شدند و در سخنرانیشان به
این نکته اشاره میکنند: «نگاه به شما، نشاندهنده جنایات آن قدرتهایی
است که از رژیم صدام حمایت کردند. حضور شما مبین حقایق تاریخی، معرفتی،
سیاسی و بینالمللی است».
جانباز بعدی که دو چشم ندارد و دو دست هم، میگوید که اگر باز هم سلامتی
پیدا کند، از کشورش دفاع خواهد کرد. آقا میگویند: «همین روحیه است که کشور
را نگه میدارد».
جانباز بعدی به صورت پیشفرض با آقا ترکی صحبت میکند. آقا هم با
«هارالیسان» شروع میکنند. بعد هم به جانباز ترک میگویند: «اَیلش...» که
گوش نمیدهد و نمینشیند. او دست انداخته روی شانه آقا و آقا هم انگار دوست
داشته باشند تا قیامت دستشان دورِ گردنِ جانباز باشد، مشغول احوالپرسی
میشوند. اسمش ابراهیم است و به آقا چیزی میگوید که مفهوم نیست. آقا هم
میگویند: «نمنه؟» او بارِ دیگر لرزان و بغضناک تکرار میکند. آقا متوجّه
نمیشوند تا بالاخره به سختی به فارسی میگوید: «دست جانبازتان را روی
قلبِ من بگذارید آقا». آقا چنین میکنند و پسرِ کوچکِ جانباز، حواسش جمع
است و چفیه آقا را میگیرد.
جانباز دیگری شعرخوانی میکند و میگوید: «آقا ما منتظریم شما حکمِ جهاد
بدهید...» آقا با لبخند میگویند: «من که حکم جهاد دادم. منتها نه جهاد
نظامی...» و از «جهاد فکری» و «جهاد تبلیغی» و «جهاد روحیهای» سخن
میگویند.
جانباز بعدی گلشیخی نام دارد. جانباز ۷۰درصدی که تا اورست هم رفته و
قلهای بالای ۷۰۰۰متر در تاجیکستان را زده و به آقا میگوید که به عشقِ
ایشان این کار را کرده است. آقا خیلی تحویلش میگیرند و روی سرش دست
میکشند و آفرین میگویند. آقا میپرسند: «پس دماوند هم رفتید؟» گلشیخی
میخندد و میگوید این دستگرمی است و به آقا میگوید: «البته شما هم
کوهنوردی میکنید.» گویا از کوه رفتنِ آقا خیلی روحیه گرفته است. آقا هم
میخندند و میگویند: «کوه رفتنِ ما با کوه رفتنِ شما فرق دارد؛ این فقط
حرکتی است.» آخرش هم از آقا انگشترِ ایشان را طلب میکند. آقا میخندند:
«شما که انگشت نداری؟» باقی هم میخندند و خانمِ جانباز خواست چیزی بگوید
که گلشیخی گفت که انگشترِ آقا را میخواهد برای سجّادهاش. آقا هم انگشتر
را دادند.
سید محسن محسنی درباره برجام نظر میدهد و اینکه آمریکا به فکر نفوذ در
داخل کشور است. میگوید: نمایندههای مجلس آنقدر که حواسشون به سانتریفیوژ
و غنیسازی و... هست حواسشون به این نیست که آمریکا با این کار داره با
این توافق پاش رو میذاره لای در تا این درِ مذاکره هیچوقت بسته نشه و ما
تا چندین سال بعد هی باید بریم پشت میز مذاکره و...
صحبتهایش که تمام میشود آقا میگویند: این رو به من نگید، این رو به
نمایندههای مجلس بگید، به اونایی که فکر میکنید حواسشون نیست بگید...
او درباره همسرش هم میگوید که باید یاد اینها را گرامی داشت، چون زحمت
اصلی بر دوش آنان است. همسر سیدمحسن هم جلو میآید و میگوید: ما وقتی شادی
و بشاشیت رو توی چهره شما میبینیم حالمون خوب میشه. بعد هم ادامه میدهد:
الان ما میگیم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم و اعوذ بالله من الآمریکا!
آقا میگویند: شیطان عظیم!
باز همه میخندند. همسر جانباز از آقا میخواهد که یک دیدار عمومی مخصوص
بچههای شهدا و جانبازان داشته باشند که آقا به اعضای دفتر میگویند
بنویسند. همسر جانباز شروع میکند به دعا کردن: خدا انشاالله همه افرادی که
برای این کشور و نظام غیرمفیدن...
آقا باز تصحیح میکنند: بگید مضر... نگید غیرمفید...
خب غیرمفیدها فعلاً خیالشان میتواند راحت باشد! شاید هم آنقدر مضر وجود دارد که نوبت به آنها نمیرسد، باید بروند تهِ صف...
جانبازِ بعدی مرندی است و آقا با او ترکی خوش و بش میکنند. مثلِ همه
جانبازها بر سرش دست میکشند و مثل همه جانبازها بر صورتش دست میکشند و
مثلِ همه جانبازها، گوشه گردنش را بوسهباران میکنند.
جانباز دیگر که همرزمِ شهید پیچک بوده میگوید: «وقتی تو مریض میشوی، ما هم مریض میشویم. فدایت شوم.»
جانبازها یکان یکان آقا را در آغوش میگیرند. بیاستثنا گریه میکنند و
بیاستثنا التماس دعا میگویند و بیاستثنا آرزوی عاقبت به خیری دارند.
آخرین نفر هم کودکی را که دور سرش چفیه پیچیده شده به آقا میدهد. آقا لبخند میزنند و برایش دعا میکنند.
آقا در جایگاه مینشینند و انگار نگاه دارند به حالِ جانبازها که حتما از
صبح تا به حال خسته شدهاند. آقای شهیدی و سردار جعفری هم هر کدام گزارش
کوتاهی میدهند.
پیش از شروعِ صحبتهای آقا، جانبازی میگوید اگر ما ۷۰درصدیم، همسرهای ما
۱۰۰درصدند. بعد هم شعر عاشقانهای میخواند در ستایشِ همسرِ جانباز؛ «هر
مریمی که مثلِ تو مریم نمیشود». شعری که موردِ توجّه آقا هم قرار میگیرد.
البته آقا تذکّر میدهند که اینها به حرف ثابت نمیشود، باید با عمل هم
همراه باشد. جمعیت میخندد و بعد آقا هم صحبتشان را خیلی کوتاه بیان
میکنند. سخنرانی آقا به ده دقیقه هم نمیکشد و بر رشادت و مجاهدت و تربیت
جانبازها اشاره میکنند و وجود ایشان را بیانگر حقایق تاریخی و بینالمللی
و معرفتی میدانند.
سخنرانی آقا که تمام میشود، جانبازها شعار میدهند. آقا رفتهاند، ولی
جانبازها، یکی بیدست، یکی فقط با یک دست، برخی هم با دو دست بریده شده،
برخیشان بصیر، و اندکی هم با دو دست شعار میدهند که «خونی که در رگِ
ماست، هدیه به رهبر ماست.»
تلخیص از پایگاه دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب
بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی بعد از دیدار با رئیس جمهوری روسیه ادعا کرد مسکو و تل آویو در سوریه همکاری نظامی می کنند.
بعد از این دیدار بنیامین نتانیاهو در گفتگو با رسانه های اسرائیلی ادعا کرد یکی از نتایج این مذاکره توافق روسیه و اسرائیل بر سر همکاری های نظامی در سوریه است. وی گفت: در این جلسه سوءتفاهم ها در مورد واحدهای نظامی در خاک سوریه برطرف شده است و پوتین نیز با مکانیسمی موافقت کرده که این سوءتفاهم ها برطرف شود.
نتانیاهو ه به صورت ابهام آمیزی از همکاری نظامیان روسیه با ارتش صهیونیستی خبر داد و گفت هیچ مانعی در منطقه برای عمل دو طرف وجود ندارد. وی ادعا کرد: تمام چیزی که ما از روسیه می خواهیم کاهش نفوذ حزب الله لبنان در منطقه بلندی های جولان در سوریه است.
به نوشته روزنامه هاآرتص، دیدار نتانیاهو از مسکو نشان دهنده بی اعتمادی به توان و خواست آمریکا برای محافظت از منافع امنیتی اسرائیل است.
به گزارش سرویس فرهنگی جام نیوز، مارتا بور، رئیس کمیته رسانه و عضو دبیرخانه فدراسیون جهانی ووشو به مناسبت پنجمین دوره مسابقات بین المللی ووشوی جام پارس به ایران سفر کرده و در فرصتی که داشت به امامزاده صالح تهران رفت.
او که در این مکان مقدس با پوشش چادر ظاهر شد در این مورد گفت: بارها کلیسا رفتهام اما در ایران برای اولین بار به مسجد و امامزاده رفتم که احساس متفاوت و خوبی را تجربه کردم.
به گزارش خبرنگار سیاسی میزان،
هفته گذشته تلویزیون فارسی BBC به خانه یکی از ثروتمندترین بازرگانان
انگلیسی رفت. مجری بی بی سی که به خانه مهمان ویژه خود در شمال لندن رفته
برنامه را با یک رپورتاژ آگهی کامل از بیوگرافی و موفقیت های مهمان شروع
میکند.
در ابتدا مجری بحث را با ایران آغاز میکند و فرد مصاحبه
شونده هم از خاطرات خود می گوید، بهگونه ای که حس وطن دوستی و وطن خواهی
لرد آلیانس مخاطب را به تحسین بر میدارد.
تجربه و کارنامه شبکه سلطنتی بی بی سی، نشان میدهد بدون هدف کسی را پشت دوربین خود نمینشاند.
شبکه
دولتی انگلیس تاکنون رپورتاژآگهیهای گوناگونی از شخصیت های ضد ایرانی
تهیه کرده است؛ از یاوهگوییهای نتانیاهو علیه مردم ایران در استودیوی بی
بی سی گرفته تا حضور تلفنی تروریستهایی مانند عبدالمالک ریگی.
حال
دوربین بی بی سی فارسی به خانه کسی رفته و به نظر می سد قصد تطهیر شخصیتی
را دارد که نه تنها بویی از میهن و وطن پرستی نبرده است، بلکه اقدامات
فراوانی علیه ایران داشته است.
گفتگوی ویژه بی بی سی فارسی به یک
تاجر صنعت نساجی ایرانی الاصل اختصاص دارد. تاجری که لقب لرد از سوی ملکه
دریافت کرده و بر اساس اسناد منتشر شده انگلیس رابط موساد و شاپور بختیار
در زمان کودتای نوژه بوده است.
لرد پیتر کرینگتون، وزیر امور خارجه بریتانیا، در یک گزارش سری به
تاریخ ۲۳ اوت (اول شهریور) با نام بردن از داوود آلیانس بازرگان یهودی ایرانی تبار به عنوان «شریک تجاری منچستری بختیار»
از درخواست آلیانس از مقامات بریتانیا در جهت واسطه شدن برای جلب همکاری حکومت
صدام حسین در عراق با بختیار یاد کرده است.
کرینگتون عنوان کرد که حکومت عراق علاقمند است حکومت جدید ایران از
طریق یک جنبش ملی گرایانه و نه یک حرکت رادیکال سرنگون شود.
در روز ۲۴ مارس (چهارم فروردین)، داوود آلیانس، در نیویورک با پارسونز که به تازگی نماینده دائم بریتانیا در سازمان ملل شده بود، مدعی تماسهای گسترده بختیار در ایران و آماده شدن مقدمات بازگشت او به ایران شد. به گفته آلیانس، شریعتمداری هم آماده بود تا در زمان مناسب به هر کسی که امکان سرنگونی جمهوری اسلامی را داشته باشد قول همکاری بدهد.
آلیانس از طریق موساد هزینه کودتا را فراهم می کند
نتیجه گیری پارسونز درباره دیدارش با آلیانس این بود: بختیار به این
نتیجه رسیده که احساسات ضد خمینی در سراسر ایران در حال گسترش است و لحظه سرنوشت
چندان دور نیست؟!
پارسونز تاکید کرد: ظاهرا
بختیار پول زیادی برای این عملیات دارد. صحبتهایی درباره فوران نعمت عراقی شده و
آلیانس از کمک اسراییلیها به بختیار هم صحبت کرده است.
بختیار در پولهایی که آلیانس فراهم کرده غلت می زند
دیدارهای آلیانس به نیابت از بختیار با مقامات بریتانیایی همچنان
ادامه می یافت. روز ۱۹ ژوئن/ ۲۹ خرداد، دیوید میرز رییس بخش خاورمیانه وزارت
خارجه به دنبال درخواست اضطراری آلیانس با او دیدار کرد. این دیدار به دنبال دیدار
بختیار با آلیانس انجام شد.
آلیانس تاکید کرد که «بختیار هم اکنون در پول غلت میزند و آماده
برای اقدام است. او یک سازمان در ایران و سه ایستگاه رادیویی دارد، یکی به صورت سیار،
مستقر و فعال در اطراف تهران، یکی در عراق و یکی در جایی دیگر.»
آلیانس یک بار دیگر به نیابت از بختیار از میرز درباره «موضع بریتانیا»
در قبال فعالیت های بختیار سوال کرد.
حمایت رسمی اما غیر علنی انگلیس از کودتای نوژه
این در حالی بود که آلیانس اظهار داشت بختیار گفته است که حمایت بریتانیا
از او «بوسه مرگ» است. بختیار هم ضمن تایید دیدگاه «شریک منچستری» خود گفته بود که
مقامات لندن باید نقشهای داشته باشند، چرا که آنها زیرکتر از آن هستند که ساکت
نشسته و اجازه دهند ایران به دست کمونیستها بیفتد. او فقط یک تضمین حمایتی برای
آغاز کار میخواهد و ارائه این تضمین تضادی با سیاستهای لندن ندارد.